توضیحات
روند داستان در جلد پنجم همچون چهار جلد قبلی است با این تفاوت که قهرمان داستان با شرکت در جلسات منزل عبدالرضا و گفتگو با اندیشمندانی که در حال مهاجرت هستند و مطالعه نشریات نسبتاً آزاد آن دوره بیشتر و بیشتر با انقلاب مشروطه، علل انجام و دلایل شکست آن آشنا میگردد. این آشنائی درعین حال به او کمک میکند تا انقلاب اسلامی را از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داده و سعی نماید تا به دلایل وقوع آن پی ببرد. چراکه علیرغم این ادعا که علل اصلی انقلاب اسلامی اشتباهات شاه و یا موقعیت ژئوپلیتیک ایران بود، در بررسی عمیق تر میتوان ریشههای مختلفی را ردیابی کرد که عمده آنها به شرایط اواخر حکومت قاجارها و به شکست انقلاب مشروطه باز میگردد.
رژیم ایران در دوره قاجاریه یک رژیم استبدادی بود که بر طبق سلسله مراتب قدرت از بالا به پایین و به شکل هرم عمل میکرد. از خصوصیات مهم این حکومت این بود که شاه به عنوان سمبل قدرت در راس هرم قرار داشت. گرانت واتسن در این زمینه مینویسد: “در ایران، شاه یعنی کشور و همه افراد برای خاطر سلطان زندهاند. تمام انتصابات در سراسر قلمرو ایران به وسیله شاه یا کسانی که از جانب او اختیار دارند انجام میگیرد.” به همین دلیل یکی از خواسته های اصلی انقلابیون کاستن از قدرت شاه و وادارکردنش به تبعیت از قانون بود. به عبارت دیگر، پایبندی شاه به قانون از جمله آرمان های مهم انقلاب مشروطه و به خصوص مشروعهخواهان تلقی میشد. مطالعه وقایع آن زمان همچنین نشان میدهد که مشروطهخواهان درصدد بودند که با نوشتن و پایبندکردن نه تنها شاه بلکه سایر مقامات سیاسی به قانون، قدرت آنها را مهار کرده و از ادامه استبداد در کشور جلوگیری کنند.
مطالعه انقلاب مشروطه همچنین نشان میدهد که تلاش هائی که برای انجام ائتلاف در آن زمان انجام گرفت، به دلایل مختلف، دوامی چندانی نیاورد و سرانجام منجر به شکست انقلاب مشروطه گردید. از طرف دیگر، یکی از نقاط مشترکی که در هر دو انقلاب مشروطه / مشروعه و انقلاب اسلامی دیده میشود، تلاش برای نظارت بر قدرت و مقید کردن قانونگذاری در چارچوب احکام اسلام است. از این رو، با وجود اینکه ابتدا در قانون اساسی مشروطه درباره نظارت بر قوانین حکمی وجود نداشت با اصرار شیخ فضل الله نوری در اصل دوم متمم قانون اساسی، نظارت پنج نفر از علما به منظور تطبیق مصوبات مجلس شورای ملی با احکام اسلام گنجانده شد.
موضوع دیگری که باعث تعجب او میشود. تمایل و تشویق به کشتن مخالفان توسط رهبران سیاسی تازه به قدرت رسیده است که با جدیت مطرح و مورد بحث قرار میگیرد.
گفتگوها و نامههای رد و بدل شده بین قهرمانان داستان نیز چون گذشته، تا حدی نشان دهنده تضاد بین آنچه در ایران میگذرد با بقیه جهان و به خصوص در غرب است و این تضاد در هیچ زمین های روشنتر از تأکید بر الویت های سیاستمداران و رهبران کشورها نیست.