توضیحات
از دکتر کورش آریا منش (استاد دانشگاه تهران) تاریخ ایران زمین گواه بر آن است که هماره بیگانگان از چند سو به این سرزمین تاخت و تاز کرده و آبادانیها را به ویرانی کشانده و ماندمانهای دانشی و بینشی کشور را به دست آتش سپرده و سیه روزی و تیرگی آفریده اند روشن است که این تازشهای پیاپی که بیشتر از سوی یونانیان، رومیان، ترکان و تازیان از چهار گوشه کشور انجام میگرفت، آنرا همیشه آسیب پذیر میکرد. ولی خوشبختانه توانایی پادشاهان و خردمندی کارگزاران و گردانندگان و بیباکی و مهر میهن پرستی مردم ایران ، پیوسته این شورشها و تاخت و تازها را در هم میکوبید و دشمنان آزمند را بر سر جای خود مینشاند و به بیرون از ایران میراند. بدبختانه دوبار کمر کشور به راستی در هم شکست و همه چیز خود را در برابر تازش و تاراج بدخواهان وبیگانگان ویرانگر از دست داد: یکبار در تازش اسکندر و دیگر بار در تازش تازیان که اگر در بار نخست، میهن پرستان اشکانی ، بازمانده های اسکندر را به بیرون از ایران افکندندو ایران را رهایی بخشیدند، در بار دوم، این کشور هنوز نتوانسته است کمر راست نماید و همچنان بار رنجی دردناک را بر دوش میکشد. اسکندر با آتش زدن کاخ با شکوه تخت جمشید، ممسک خانه کتابخانه بزرگ دژ ئیشت Dej Napsht را که سر به سد ها هزار در س ت و به ویژه بیست و یک نسک اوستا میزد، از میان برد و یونانیان نسکخانه بزرگ دیگری را به نام «گنج شیریگان
Shizigan » در آتشکده « آذر گشسب» شهر «شیز» آذربایگان، نابود کردند بدتر و هراسناکتر از یونانیان، تازیان بودند که پس از تازش به ایران زمین، هیچ چیز بر جای نگذاشتند و همچون سیل و توفان و گردباد ، همه نسکهای دانشی، هنری، دینی را سوزاندند و در آب ریختند. «ابن خلدون مینویسد که چون ایران به دست عربها افتاد ، سعد وقاص به دستور عمر، هر چه دفتر و نسک بود به آب ریخت و از میان برد و بدینگونه هنر و دانش و بینش نوشته شده ایرانیان نابود شد و دیگر چیزی به دست ما نرسید بازده و پیامد ناگوار چنین ویرانیها و نابودگریها، آن شد که راستیها در دل تیرگیها فرو رفتند و دشمنان با خامه های کینه توزانه خود ، هر چه ناسزا و نادرستی و شاخ زئی (افترا و تهت) بود در باره ایران و ایرانی نگاشتند و بدبختانه «خودیها» هم بی آنکه اندکی رنج بررسی را به خود هموار سازند، کورکورانه آنها را بازگو کردند…..
Shizigan » در آتشکده « آذر گشسب» شهر «شیز» آذربایگان، نابود کردند بدتر و هراسناکتر از یونانیان، تازیان بودند که پس از تازش به ایران زمین، هیچ چیز بر جای نگذاشتند و همچون سیل و توفان و گردباد ، همه نسکهای دانشی، هنری، دینی را سوزاندند و در آب ریختند. «ابن خلدون مینویسد که چون ایران به دست عربها افتاد ، سعد وقاص به دستور عمر، هر چه دفتر و نسک بود به آب ریخت و از میان برد و بدینگونه هنر و دانش و بینش نوشته شده ایرانیان نابود شد و دیگر چیزی به دست ما نرسید بازده و پیامد ناگوار چنین ویرانیها و نابودگریها، آن شد که راستیها در دل تیرگیها فرو رفتند و دشمنان با خامه های کینه توزانه خود ، هر چه ناسزا و نادرستی و شاخ زئی (افترا و تهت) بود در باره ایران و ایرانی نگاشتند و بدبختانه «خودیها» هم بی آنکه اندکی رنج بررسی را به خود هموار سازند، کورکورانه آنها را بازگو کردند…..