توضیحات
پس از شدت گیری ارتباط ایرانیان عصر قاجار با اروپا و حضور پیوستهی آنها در سرزمینهای غرب، به تدریج مهمان ناخواندهای پای در کنار دو فرهنگ پیشین نهاد که با توجه به قامت بلند و حجم کلانی که داشت، ندیدنش و انکارکردنش غیرممکن بود. این مهمان ناخوانده و نوقدم «غرب و فرهنگ غربی» و به دنبال آن «تجدد»، «نو خواهی و نو نگری و نو اندیشی»، «روشنفکری» و «مدرنیته» بود که چونان درخت نوکاشتهای در جسم و روح دربار، دولتیها، مدرسهها، دانش آموزان و دانشجویان، نویسندگان، پژوهشگران، معلمان و سازمانهای نظامی و اداری، ریشه میدواند.
با این وضعیت سوال مهمی پیش میآمد : حالا چه میبایست کرد؟ چگونه آن گونه که شایسته است با غرب تا کنیم؟ با این عنصر جدید که به سرعت در فرهنگ ایران حل میشد، به چه صورت باید رو در رو شد؟
باید دشمنش انگاشت و ساز و برگی از فرهنگ کهن خود مهیا کرد و با تاریخ و دین، زره بر تن کرد و به پیکار با این بت عیار صد رنگ هزار چهره رفت؟
یا اینکه دوستش پنداشت و مهرورزانه با آن تعامل کرد و به چشم تدبیر و سرپنجهی تحلیل، آغوش بر خوبی هایش گشود و بدی هایش را پس زد؟
دو کتاب که از نظر نگارنده، نکتههای گفتنی، پاسخهای خواندنی و تحلیلهای شنیدنی بر قضایای مذکور دارد، «ما چگونه ما شدیم؟» و «غرب چگونه غرب شد؟» به قلم دکتر صادق زیباکلام، استاد برجستهی علوم سیاسی است.
مطالعهی این دو کتاب و هضم آنها برای هر ایرانی دانشخواه و ترقی طلب ضروری است تابه نقاط ضعف و قوت «خود» فردی و جمعیمان آگاه شویم؛ باشد که فانوسی به دست آوریم برای بهتر کاویدن تا راه را برای بهتر شدن زندگی خودمان و آیندگانمان هموارتر کنیم.