توضیحات
سال ۱۲۸۷ خورشیدی بود. در ایران، پس از گذشت قرنها ، بوی آزادی می آمد. کلمه های «مشروطه» ، «قانون»، «برابری»، «آزادی» و مانند اینها تازه در ادبیات فارسی راه یافته بود. ایران از خوابی دراز وسنگین و درگی مانند بیدار میشد. دگرگون شدن نظام کهن اجتماعی و سیاسی ایران کاریکروزودوروز ویکسال و دو سال نبود. دیوها از درون و برون در برابر آزادی نورس نفیر می کشیدند و پنجه تیز میکردند . ایران راهی دشوار در پیش داشت. بسیاری از فرزندان خلف و بیباک او میبایست او را در پیمودن اینراه یاری کنند.
ستارخان یکی از این فرزندان بود. این راد مرد ، در آبسال، پا از چهل و دو سالگی بیرون نهاده بود. گمنام بود. سواد نداشت اما ایمان مذهبی اش چون کوه استوار بود. در محله امیر خیز تبریز میزیست لوتی امیر خیز بود. سری نترس داشت و قلبی پاک، پاک مثل یک گل نوشکفته شسته بباران. از بی نیازان پول می گرفت و به نیازمندان….