توضیحات
آینده از آن کسانی است که به استقبالش میروند.” نیچه”
“کارل راجرز” روانشناس معروف آمریکائی در مقاله ای در سال1980 تحت عنوان “جهان فردا و انسان فردا” ضمن ارزیابی از وضعیت در حال تغییر آمریکا و جهان چنین نتیجه گرفت که جهان در حال تحولی بنیادی است و بشریت بسوی یک دنیای جدید پیش میرود که با گذشته تفاوت های چشمگیری دارد. البته او تنها هشدار دهنده این تغییرات سریع که در دنیای متلاطم آنروز در حال شکل گیری بودند، نبود. اندیشمندان دیگری نیز نظرات و نگرانی هائی را ابراز کرده بودند، اما برخلاف بسیاری از آنها، “راجرز” این تحولات را به چشم مثبت و به عنوان یک فرصت میدید که میتوان از آن به رهبرداری کرد و برای انجام این کار او معتقد بود که باید اولاً تحولات را به درستی شناخت و ثانیاً از روش های جدید برای برخورد با نتایج حاصل از آن ها استفاده کرد. از دید او به کارگیری روش های قدیمی حتی اگر اصلاح شوند کاربرد موثری نمیتوانند داشته باشند.
راجرز در عین حال مفتون تحولات در حال تکوین بود و به گفته مورین اوهارا: “او کنجکاو بود که بداند جهان فردا چگونه دنیائی خواهد بود؟ بشریّت با چه مسائل مهمی روبرو خواهد شد؟ و برای پاسخ دادن به آن مشکلات چه توانائی هائی لازم است که داشته باشد؟ به عبارت دیگر چه انتظاری از انسان فردا میرود؟”
از دید او در آینده سرعت تحولات به قدری زیاد خواهند بود که گاه آنچه را که امروز منطقی میدانیم فردا ممکن است بی معنی برایمان جلوه کند. “راجرز میگوید من احساس خوبی راجع به این نوشته ندارم، بهصورتی مبهم بر این باورم که آنچه را که امروز مینویسم، یک روز یا خودم و یا کس دیگری آنها را به دور خواهد انداخت.”
نگاهی به تحولات و وقایع دهه های 80، 90 و 2000 به خوبی نشاندهنده پیش بینی صحیح راجرز بود. آنچه در این دوران اتفاق افتاد نشان داد که آن هائی که دارای توانائی های لازم برای به رهبرداری از شرایط پیش آمده بودند موفق شدند و کسانی که فاقد چنان توانائی هائی بودند و در عین حال تمایلی هم به تغییر نداشتند و یا سعی میکردند از رویاروی با آن طفره بروند با مشکلات بسیاری روبرو گشتند.
اما موضوع توانائی های انسان فردا، همچون فردا، به صورتی مدام در حال تغییر است. امروزه نیز سئوال های راجرز در مورد جهان فردا و انسان فردا اگر نه بیشتر، حداقل از همان اهمیتی برخوردار است که در زمان مطرح شدنش در سال 1980 دارا بود و از دید نویسنده این موضوعی است قابل تأمل و بررسی چرا که شناخت و یا عدم شناخت این توانائی ها تاثیری اساسی بر سرنوشت بسیاری از انسان ها خواهد داشت.
به همین دلیل مطالعه در مورد انسان فردا و اینکه او چه خصوصیات و توانائی های باید داشته باشد تا بتواند با مسائل پیچیدهای که در پیش است مقابله نماید و چه عواملی بر نحوه تصمیم گیری او اثر گذارند، موضوع اصلی مورد بحث در این کتاب است. به زبانی دیگر، نویسنده سعی خواهد کرد ضمن تلاش برای یافتن پاسخ های مناسب برای سئوالاتی که راجرز مطرح کرده بود به موضوع تصمیم گیری و عوامل موثر برآن که در جلد اوّل مورد بررسی قرار گرفت نیز بپردازد.
تفاوت اصلی بررسی های انجام شده در جلد اوّل و دوّم، شرایط زمانی و خصوصیات فرد تصمیم گیرنده است. در جلد اوّل خصوصیات انسان هائی مورد نظر بود که یا در گذشته میزیستند و یا در حال و اکثراً تحت تاثیر ارزش های دو زمان ذکر شده بوده و بر همان منوال نیز تصمیم میگرفتند و میگیرند.
در جلد دوّم توجه به آینده است و انسان های فردا و اینکه با توجه به تحولات عظیمی که در راه است آنها با چه شرایطی روبرو خواهند بود و چه خصوصیات و توانائی هائی باید داشته باشند تا بتوانند با درک صحیح شرایط پیشرو، تصمیم های سازندهای بگیرند.
به عبارت دیگر سئوالی که مطرح میباشد این است که ما به عنوان انسان چگونه میتوانیم با این تغییرات سریع که در آینده بر میزان سرعت و پیچیدگی های آنها نیز افزوده خواهد شد خود را وفق داده و از فرصت های استثنائی که بوجود خواهند آمد استفاده کنیم؟ و مهمتر از همه چگونه میتوانیم از حالت خطی فکر کردن خارج شده و به صورت غیرخطی به آینده بنگریم؟