توضیحات
برای نخستین بار مقدمه ای می نویسم که کاش هرگز «من» آن را نمی نوشتم. در کتاب هایی که با شادروان احمد تفضلی مشترکا نوشته ایم، معمولا نگارش مقدمه ها به من واگذار می شد. برای طرح اصلی مطالب آن با هم تصمیم می گرفتیم. من آن را می پروراندم و با دستکاری ها به صورتی در می آمد که در آمده است. ولی این بار کار از لونی دیگر است. من مقدمه بر کتاب ارزنده ای می نویسم که نویسنده دانشمند آن، دکتر احمد تفضلی، پیش از آن که کارهای پایانی کتاب به انجام رسد، نابهنگام چهره در خاک کشید.
به پاس دوستی بی ریای دیرین و دیرپا و به پاس همکاری های صمیمانه سالیان دراز وظیفه خود دانستم که دنبال کار را بگیرم و این کار ناتمام را به اتمام رسانم. بخصوص که من شاهد تدوین صفحه به صفحه این کتاب بوده ام، اشتیاق او را در گردآوری این مجموعه بارها تحسین کرده ام، برق شادی را در چشمان او، از این که یادداشت های سالیان دراز عمر پر بارش به ثمر رسیده است، به چشم دیده ام و احساس رضایت و شادمانی او در آخرین روز زندگیش….