توضیحات
در پاییز سال ۱۳۵۳ شمسی به من گفته شد که می توانم در باب پذیرفتن مأموریتی در شهر مرزی کلات نادری تصمیم بگیرم.
قضیه از این قرار بود که وزارت دادگستری در نظر داشت که در بخش کلات به تأسیس دادگاهی مستقل، دست بزند و من به چندین مناسبت و از جمله این که سابقه کمی در شغل قضا داشتم یکی از نامزدهای تصدی این دادگاه بودم. از تاریخی که در بالا عنوان شد تا هنگامی که عملا این مسؤولیت را برعهده بگیرم شش-هفت ماهی به طول انجامید. در این فاصله به هر چیزی که در خود نشانی از کلات داشت علاقه نشان دادم، مثلا تا فرهنگ لغتی به دستم می افتاد بی اختیار به سراغ واژه کلات میرفتم. و شوقی بسیار در من به وجود آمده بود که به هرحال کلات را بشناسم اما در شهر بی کتاب قوچان هر تلاش و کوششی که در این مقصود به عمل می آمد بی نتیجه می ماند و بالاخره هم به معلومی دست نیافتم که پیش از آن ندانسته باشم. لاجرم به این فکر افتادم که با کوتاه بودن دست از نخیل اطلاعات مع الواسطه، سری به کلات بزنم و خود بی واسطه و از نزدیک محل مأموریت آینده ام را ببینم که خیلی از اداریها هم على الرسم این گونه عمل میکنند.
به مشهد که آمدم بیدرنگ سراغ گاراژ کلات را گرفتم. خیلی ها از جا و مکان گاراژی که بتوان از آن جا به کلات رفت اظهار بی اطلاعی میکردند، بعضیها نشانی پنج راه پایین خیابان و در واز سرخس را به من دادند و به آن جا که مراجعه کردم هیچ کس چیزی از کلات نمی دانست، کسی با تردید گفت به نظر می رسد که……