توضیحات
وجه خارجی آن به شکل استقلال ملی متجلی می گردد. اما استقلال ملی و استقرار دموکراسی دقیقا اصولی بود که دکتر مصدق در دوران کوتاه حکومت خود کوشید تا انرا به مرحله عمل نزدیک سازد. پس چرا همان محافل ارتجاعی جهان غرب (که اقای رودهاوس یکی از نمایندگان وفادار آنست که اینک با خرسندی تمام برای پیشرفت دموکراسی و استقلال ملی در کشورهای سوسیالیستی سینه چاک میکنند، در زمان حکومت مصدق با آنهمه
مرمت و بیرحمی بر علیه آن به تو ملنه پرداختند؟ و نیز چرا همان کشورهای سوسیالیستی که آزادی ماندلا و تحولات سیاسی در آفریقای جنوبی با شکست انتخاباتی پینوشه در شبلی را جشن می گیرند، مصدق را به جرم لیبرالیسم، و ملی گرائی، کوبیدند و در سقوط او دست کم باندازه یک شریک جرم، با ترانه گران انگلیسی و امریکائی هم او از شدند؟ مگر حق حاکمیت ملتها و حق مردم در تعیین سرنوشت خویش در طی این چند دهه تغییر ماهیت….
