اخیراً مقاله ای خواندم از “ال ویزل” تحت عنوان “خطر بی تفاوتی”. حیفم آمد با شما درمیان نگذارم. دست رسی به مقاله بعد از مقدمه ای دربتره “الی ویزل” آمده است. امیدوارم بپسندید.
الی ویزل در خانوادهای یهودی در سایِت (Sighet)، شهر کوچکی در کوهستان کارپات در ترانسیلوانیا، به دنیا آمد. زبان مادریاش ییدیش بود و عبری را هم فرا گرفت، اما پس از الحاق این ناحیه به مجارستان در سال ۱۹۴۰، نازیها در سال ۱۹۴۴ به منظور «پاکسازیِ» این شهر از حدود ۲۰ هزار یهودیِ ساکنِ آن، همهی آنها را به اردوگاههای کار اجباری فرستادند. بهمحض ورود به اردوگاه آشویتس-بیرکنائو، در لهستان، ویزل را از مادر و خواهرِ کوچکترش جدا کردند و مدتی بعد آن دو را به قتل رساندند. ویزل و پدرش را در یک کارخانهی لاستیکسازی در مجاورت اردوگاه به بیگاری واداشتند؛ آنها در این اردوگاه گرسنگی میکشیدند و کتک میخوردند. با نزدیک شدن «ارتش سرخ»، آن دو را به اردوگاه بوخنوالد در آلمان منتقل کردند. پدر ویزل اندکی قبل از آزادسازیِ این اردوگاه توسط ارتش سومِ آمریکا در سال ۱۹۴۵ به علت سوءتغذیه درگذشت. ویزل به پاریس رفت و به روزنامهنگاری مشغول شد. فرانسوا موریاک، روشنفکر فرانسوی، او را به نگارش سرگذشتِ خود تشویق کرد. ثمرهی این کار کتاب شب (۱۹۵۸) بود که به اثری کلاسیک دربارهی هولوکاست تبدیل شد. در سال ۱۹۸۶ جایزهی صلح نوبل به ویزل اهدا شد.
سخنرانیِ زیبایی که در ادامه میخوانید ]در سال ۱۹۹۹[ در کاخ سفید در حضور بیل کلینتون، رئیسجمهورِ وقتِ آمریکا، ادا شده است. این سخنرانی نباید به اوضاع و احوالِ امروزِ ما ربط میداشت اما در هزارهی جدیدی که در آن رقابتی تازه بر سر دستیابی به سلاحهای هستهای به راه افتاده است، ستمگرانِ تازهبهدورانرسیده آزادیها را سرکوب میکنند، روزنامهنگاران را برای خاموش کردن صدایشان به قتل میرسانند، یهودستیزی در میان راستگرایان و چپگرایان رواج یافته است، و ناسیونالیسمِ بیرحم به دشمنانِ خیالی حمله میکند، این سخنرانی را باید دوباره خواند. این سخنرانی هرگز به اندازهی امروز بهموقع و بجا نبوده است.
اخیراً مقاله ای خواندم از “ال ویزل” تحت عنوان “خطر بی تفاوتی”. حیفم آمد با شما درمیان نگذارم. دست رسی به مقاله بعد از مقدمه ای دربتره “الی ویزل” آمده است. امیدوارم بپسندید.
الی ویزل در خانوادهای یهودی در سایِت (Sighet)، شهر کوچکی در کوهستان کارپات در ترانسیلوانیا، به دنیا آمد. زبان مادریاش ییدیش بود و عبری را هم فرا گرفت، اما پس از الحاق این ناحیه به مجارستان در سال ۱۹۴۰، نازیها در سال ۱۹۴۴ به منظور «پاکسازیِ» این شهر از حدود ۲۰ هزار یهودیِ ساکنِ آن، همهی آنها را به اردوگاههای کار اجباری فرستادند. بهمحض ورود به اردوگاه آشویتس-بیرکنائو، در لهستان، ویزل را از مادر و خواهرِ کوچکترش جدا کردند و مدتی بعد آن دو را به قتل رساندند. ویزل و پدرش را در یک کارخانهی لاستیکسازی در مجاورت اردوگاه به بیگاری واداشتند؛ آنها در این اردوگاه گرسنگی میکشیدند و کتک میخوردند. با نزدیک شدن «ارتش سرخ»، آن دو را به اردوگاه بوخنوالد در آلمان منتقل کردند. پدر ویزل اندکی قبل از آزادسازیِ این اردوگاه توسط ارتش سومِ آمریکا در سال ۱۹۴۵ به علت سوءتغذیه درگذشت. ویزل به پاریس رفت و به روزنامهنگاری مشغول شد. فرانسوا موریاک، روشنفکر فرانسوی، او را به نگارش سرگذشتِ خود تشویق کرد. ثمرهی این کار کتاب شب (۱۹۵۸) بود که به اثری کلاسیک دربارهی هولوکاست تبدیل شد. در سال ۱۹۸۶ جایزهی صلح نوبل به ویزل اهدا شد.
سخنرانیِ زیبایی که در ادامه میخوانید ]در سال ۱۹۹۹[ در کاخ سفید در حضور بیل کلینتون، رئیسجمهورِ وقتِ آمریکا، ادا شده است. این سخنرانی نباید به اوضاع و احوالِ امروزِ ما ربط میداشت اما در هزارهی جدیدی که در آن رقابتی تازه بر سر دستیابی به سلاحهای هستهای به راه افتاده است، ستمگرانِ تازهبهدورانرسیده آزادیها را سرکوب میکنند، روزنامهنگاران را برای خاموش کردن صدایشان به قتل میرسانند، یهودستیزی در میان راستگرایان و چپگرایان رواج یافته است، و ناسیونالیسمِ بیرحم به دشمنانِ خیالی حمله میکند، این سخنرانی را باید دوباره خواند. این سخنرانی هرگز به اندازهی امروز بهموقع و بجا نبوده است.
سایمون سیبَگ-مونتِفیوری
شاهرخ
https://www.aasoo.org/fa/articles/4430