توضیحات
همانطور که هرا کلیتوس فیلسوف یونانی در بیش از 2000 سال پیش گفته، ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن تغییر تنها چیز ثابت آن است. درواقع، به استثنای ذرات بنیادی، هیچ چیز دیگری در جهان هستی نیست که مشمول تغییر نشود. به عبارت دیگر، تغییر در ذات همه موجودات است. این تغییر گاه به صورت برنامه ریزی شده است، زمانی خود بخود و گاه توسط عوامل خارجی بوجود میآید و البته زمانی هم همه این عوامل در ایجاد آن موثر هستند.
یونانی ها اولیّن ملتّی بودند که از تغییر سخن به میان آورده اند. ولی براساس مطالعات انجام شده، کاربرد این واژه تا قبل از قرن نوزدهم بیشتر در مسائل مربوط به جنگ و مفاهیم مربوط به آن بود و از آن زمان به بعد است که آن را در رابطه با عملکرد فرد و در متون اقتصادی و مدیرّیت میبینیم.
در این یادداشت ها، تغییر در رابطه با انسان و سازمان و واکنششان در رابطه با محیط اطرافشان مورد بررسی قرار میگیرد. هدف نشان دادن نحوه برخوردشان با آن است (چگونه میتوانند آن را مدیریت کنند) که بسیاری از موارد تعیین کننده سرنوشتشان نیز میباشد. البته مقابله با تغییر کار سادهای هم نیست و تجربه ثابت کرده است که هرگونه تغییری، حتی اگر در جهت بهتر شده هم باشد همواره با مقاومت و مخالفت کسانی که مشمول آن میشوند مواجه میگردد. در عین حال بیش از 50% از تحولات سازمانی نیز با موفقیت همراه نیستند. ولی برای موفقیّت و پیشرفت در زندگی، شناخت و نحوه برخورد با تغییر ضروری است، چرا که سرنوشت بیش از آنکه بر اساس شانس باشد حاصل انتخاب ما است و انتخاب ما متأثر از تشخیص به موقع و نحوه مدیرّیت و چگونگی برخوردمان با تغییراتی است که در طول زندگی خویش با آنها روبرو میشویم.
اینکه با تغییر چگونه برخورد کنیم آنقدر اهمیّت دارد که سازمان ملل متحد در آخرین تعریفش از سواد آن را جزئی از آن دانسته و میگوید: توانایی ایجاد تغییر، یکی از ملاک های باسوادی است، یعنی “شخصی با سواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد نماید”. در واقع این تعریف مکمل تعریف قبلی است زیرا صرفاً دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. در صورتی که مهارتها و دانش آموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آن گاه میتوان گفت این فرد، انسانی باسواد است. پذیرفتن تغییر مثل یادگیری یک زبان خارجی است. برای اینکار شما باید از آرامشی که صحبت به زبان اصلیتان به شما میدهد صرف نظر کرده و سعی کنید خواسته هایتان را به زبانی بگوئید که خیلی دربارهاش نمیدانید. طبعاً در ابتدا با مشکلات زیادی روبرو خواهید شد. نحوه تلفظ لغات، به کارگیری گرامر صحیح و استفاده از تُن صدای مناسب کار سادهای نیستند. در چنین شرایطی شما دو راه در پیش دارید. یا اینکه از یادگیری صرف نظر کرده و با زبانی که راحت هستید مکالمه کنید و چیزی را تغییر ندهید و یا مشکلات یادگیری زبان جدید را تحمّل کرده و پس از مدّتی از مزایای آن استفاده کنید و کارهائی را انجام دهید که قبلاً نمیتوانستید بکنید.
البته هر تغییری مقداری آشفتگی هم بدنبال دارد و دلیل آن هم روشن است. کمتر کسی است که مایل باشد در شرایط نامطمئنی که تغییر به همراه می آورد زندگی و کار کند. در مورد تغییر و تاثیرات آن بر زندگی افراد مطالعات زیادی انجام گرفته است. از جمله آن ها میتوان به مطالعات کورت لوین “Kurt Lewin” که او را پدر روانشناسی نوین میدانند اشاره کرد. او درباره انواع تغییراتی که انسان در طول زندگی خود با آنها درگیر است، از عادات غذائی اش تا رفتارهای تبعیض نژادیاش را، با علاقه مطالعه کرده است. او با توجه به مطالعات و تجربه اش در مورد تغییر و نحوه مقابله با آن به سه مرحله اشاره میکند که عبارتند از انجماد به معنی توقف انجام کاری که میکنید (دیگر به آن شکل انجامش ندهید)، آزمایش تغییر رفتارهای تازه و قبول روش های جدید (بر اساس راه حل های پیشنهاد شده) و بالاخره انجماد مجدد (ادامه کار بروش جدید تا تغییر بعدی).
البته اختلاف نظرهای زیادی هم درباره چگونگی بررسی و نحوه مدیّریت تغییر وجود دارد که در این یادداشت ها به تعدادی از آنها اشاره خواهد شد. ولی در مورد شرایطی که لازمه موفقیت است اکثریت محققین بر این باورند که تا زمانی که فرد و یا اکثریت چشم گیری از کارکنان و کارمندان سازمان، تغییر را نپذیرند، نه فرد و نه مدیریت شانس زیادی برای اجرای موفقیت آمیز برنامه های مقابله با آن نخواهند داشت.