مکتب های ادبی
تعریف: به طور کلی مکاتب ادبی به جمع ویژگی ها و نظریاتی که در نتیجه ی فرهنگ، اجتماع و سیاست یک دوره ی تاریخی در ادبیات کشور یا منطقه ای ایجاد شده، اطلاق می شود. این ویژگی های مشترک در آثار اهل قلم نمود یافته و سپس به طور جداگانه با ضوابط و آیین های تعریف می شود و پیروان خاص خودش را پیدا می کند و آثاری که مربوط به یک سبک یا مکتب اند از آثار دیگر نویسندگان مجزا می شوند. این ویژگی ها یا به اصطلاح معروف ایسم ها از جمله موارد مهمی است که در زمینه ی نقد و بررسی آثار ادبی مورد توجه قرار می گیرد و جز استانداردهای ارزیابی و نقد مجسوب می شود.
- کلاسیک (Classics)
مکتب کلاسیک مشی نویسندگان و شعرای دوران قدیم و قرون وسطی تا اواخر قرن هفده میلادی بود. این سبک که ملهم از ادبیات یونان و روم باستان است نخستین سبک ادبی اروپا میباشد. طرفداران این سبک با مطالعه و تحقیق بسیار در زمینه آثار متقدمین و با توجه به معیارهای ساختاری آنان، قلم میزدند و درواقع خود را راهی طریق آنان میدانستند. از اختصاصات عمدۀ مکتب کلاسیک توجه کامل به عقل و استدلال و منطق و موازین و معیارهای اخلاقی، احتراز از پیچیده گویی و مبهم سرایی، منسوب داشتن کاراکتر اصلی «قهرمان داستان» به خصایل نیک انسانی؛ گریز از بهکارگیری مفاهیم نامأنوس و غیرمذهبی و قهرمانان استثنایی و غیرعادی؛ دقت در گویایی و شیوایی واژه ها و جملات میباشد.
کلاسیکها برای اینکه به سطح هنرمندان باستان برسند باید از آثار آنها که زیبایی و شکوه خود را با گذشت قرنها همچنان حفظ کرده است، تقلید میکردند. این آثار به کلاسهای درس راه پیدا کرد و تلاشهای زیادی برای کشف رمز و راز آنها انجام شد و از دل آنها اصول قواعدی به دست آمد که میان هنرمند کلاسیک و رُمانتیک تمایز ایجاد میکرد. هنر کلاسیک در جستجوی تعادل و کمال است و از هرج و مرج و بینظمی گریزان است. هنر کلاسیک از طبیعت انسان، آنطور که حقیقت کمال یافتۀ او را نشان دهد، تقلید میکند. نباید این تقلید همراه با حشو و زواید و نمایش صفات پست انسانی باشد. اصل عقل نیز در اینجا هویدا است، زمانی به شکل خردگرایی محض است و زمانی دیگر به تحلیل تقلیل پیدا میکند. هنر کلاسیک هم آموزنده و هم خوشایند است. انتخاب کلمات با دقت و براساس اصل وضوح و ایجاز است. هنرمند اجازه ندارد حقیقتی که مناسب به تصویر کشیده شدن نیست و چیزی که اتفاق آن در واقعیت ممکن است اما برای هنر مضحک است در کار خود بیاورد. اختصاصات مهم سبک کلاسیک در یک کلام: دارای زبان ادبی قوی، مبتنی بر اصول و قواعد و مقررات کلاسهبندی شده و دقیق. مکتب کلاسیک که در قرن هفده میلادی در فرانسه طلوع کرده بود، در قرن هیجده نزول کرد و رفته رفته به دست فراموشی سپرده شد. پیشروان این مکتب در فرانسه با نمونه هایی از کارهایشان: مولیر «کمدی خسیس» – لابرویر «منشها» – لافونتن – راسین – روسو – بوالو و…
و از شعرا و نویسندگان کلاسیک نسل بعد میتوان به:
«کلدونی»، «آلفیسه روی» از کشور ایتالیا، «اوپتیرولسینگ» از آلمان، «میلتون»، «درایدن»، «بیکن» از انگلیس و… اشاره کرد.
- رُمانتیک (Romanticism)
به محاذات انقلاب صنعتی اروپا (تقریباً در اواخر قرن 18) تغییر و تحولاتی هم در ادبیات و نیز هنرها به وجود آمد. فرانسه، انگلستان و آلمان از نخستین کشورهایی بودند که مکتب رمانتیک را بعد از سبک کلاسیک، بنیان نهادند و به جای اسلوب و قواعد کهن، عرصه ادبیات و هنر را جولانگاه افسانهها و تخیلات و احساسات شاعرانه قرار دادند.
پیشگامان مکتب رمانتیک، اصول و ساختار ادبیات کلاسیک را کنار گذاشته، به جای تقلید کورکورانه از متقدمین، سبک جدید رمانتیک را ابداع کردند که در آن تخیل و عشق جای عقل و استدلال و منطق را گرفت. این سبک را افسانهای، قهرمانانه و عاشقانه نیز نامیدهاند، زیرا به مردم عامه و تخیلات شاعرانه و رؤیایی آنها بهاء داد و آزادی اندیشه، جایگزین محدودیت های دست و پا گیر مکتب کلاسیک شد.
از موجدان مکتب رمانتیک در فرانسه «مادام دستال» و «شاتو بریان» را میتوان نام برد که هر دو طرفدار زیبایی و سادگی بیان – علیرغم ضوابط کلاسیک – بودند. از دیگر بزرگان فرانسوی که در ردیف پیشروان این سبک قرار دارند لامارتین، هوگو و… را میتوان نام برد.
در انگلستان دو تن از شاعران بزرگ انگلیسی «بایرون» و «شلی» از پیشقدمان این نهضت هستند و از نویسندگان انگلیسی: والتر اسکات و چارلز دیکنز، شاخصترین بانیان سبک رمانتیک بهشمار میآیند.
رمان «بینوایان» از بهترین نمونه های مکتب رمانتیک است. «ویکتور هوگو» با نگارش این رمان تاریخی، نام خود را برای همیشه در تاریخ ادبیات رمانتیک جهان به ثبت رسانده است. از دیگر رمانتیست های نامی جهان «گوته» و «شیلر» آلمانی، «پوشکین»، «گوگول» و «لرمانتوف» روسی، «مینکوویچ» لهستانی و… را میتوان نام برد.
تفاوت اصلی بین کلاسیک ها و رمانتیک ها
- کلاسیکها بیشترکمالگرا بودند و در هنر تنها از خوبیها و زیباییهای زندگی سخن میگفتند در حالی که هنرمندان رمانتیک علاوه بر زیباییها، زشتیها و بدیها را هم دستمایۀ سخن قرار دادند و حتی از بیان غمها و مصیبتها و پستیها هم واهمه نداشتند.
- کلاسیکهاعقل را اساس شعر میدانستند، در حالی که رمانتیکها دلبستۀ احساس و خیالپردازی بودند.
- کلاسیکها صرفاً از آثار هنرمندانروم و یونان قدیم الهام میگرفتند در حالی که رمانتیکها به ادبیات قرون وسطی و رنسانس، افسانههای ملی و داستانهای معاصر ملل دیگر هم توجه داشتند.
- کلاسیکها طرفداروضوح و قاطعیت بودند، اما رمانتیکها رنگ و منظره و جلال را دوست داشتند. در شعر هم زبان منظم و یکنواختی نداشته و ترجیح دادند که اشعارشان بیشتر شبیه نثر و همراه با مضامین تصویری و متنوع باشد.
- رمانتیکها به دنبالآزادی و مبارزه بودند. از هر دستورالعملی که مانع آزادی افکار آنها باشد بدشان میآمد، بنابراین تمام قواعد کلاسیک را شکستند و به دور انداختند.
- رئالیسم (Realism)
در اوایل قرن نوزدهم قهرمانان تخیلی از لابهلای سطور داستانها بار سفر بستند و رفتند و مردم عادی کوچه و بازار در داستانها ظهور کردند و طبیعت جاری با تمام زشتیها و زیباییهایش جای کاخهای افسانهای را گرفت. در لغت رئالیسم به معنی واقعگرایی و حقیقتنویسی است. واقعیاتی که گاه انسان را میگریاند و گاه میخنداند.
نویسنده رئال در خلق اثر خود بیطرف است و هرگز خود را وارد داستان نمیکند. مانند یک نقاش زبردست فقط از طبیعت و مظاهر طبیعی با دیدگاهی ژرفنگر عکس میگیرد و بعد آن تصاویر را عیناً در داستانش منعکس میکند.
حقیقتجویی و حقیقتبینی شیوۀ یک رئالیست است و هرگز به کاخهای افسانهای رمانتیک وارد نمیشود. یک داستان رئالیستی درواقع گزارشی است از واقعیات روزمره زندگی انسانها که با عناصر زیباسازی داستانها تزئین شده است. مکتب رئالیسم هرگز بر اوهام و تخیلات شاعرانه – علیرغم رمانتیسم – استوار نیست و بر حقایق تلخ و شیرین زندگی متکی است و زندگی را همانگونه که هست مینمایاند نه آنچنان که باید باشد!…
از پیشگامان مکتب رئالیسم «بالزاک» در فرانسه، «چارلز دیکنز» در انگلیس و تولستوی و داستایوفسکی را در روسیه میتوان نام برد. «جنگ و صلح» لئون تولستوی و «اوژنی گرانده» بالزاک و «واترلو»ی استاندال، از شاخصترین آثار رئالیستی است. هنوز هم اکثر داستاننویسان جهان، داستانهای خود را به شیوههای «واقعگرایی» ارائه مینمایند. از دیگر رئالیستهای مشهور جهان افراد زیر را میتوان بر قلم جاری نمود:
گوستاو فلوبر، بومارشه (از فرانسه) – دانیل دوفو، هنری فیلدینگ، جسینگ (از انگلیس) – ایوان تورگنیف، ماکسیم گورکی، گوگول، آنتوان چخوف (از روسیه) – هنری جیمز (از آمریکا) – گود فرید گلر (از آلمان) – سرژ کالدوس (از اسپانیا) – اسادوگیروز (از پرتغال) و…
- ناتورالیسم (Naturalism)
ناتورالیسم از نظر لغوی به معنای اعتقاد به طبیعت و عوالم طبیعی است. در این مکتب ادبی که تقریباً در اواسط قرن نوزده توسط کسانی چون: «ویلیام فالکنر»، «امیل زولا»، «گئی دوموپاسان» و… در اروپا و… به وجود آمد، اصل، تشریح و تقلید مو به مو و دقیق طبیعت است.
هنرمند ناتورالیست کمتر به واقعیتگرایی میاندیشد و میکوشد که روش تجربی را در ادبیات رواج دهد. انسان را آلت دست طبیعت و جبر علمی میداند، نه شخصیتی مستقل و آزاد. ناتورالیست طبیعت انسان را تجزیه و تحلیل میکند و تأثیر محیط طبیعی را بر حالات و روحیات آنها برمیشمارد. امیال و غرایز حیوانی شخصیتهای داستان را بیپرده به تصویر میکشد و به مقررات و قوانین اجتماعی و دینی پایبند نیست.
- ویژگی های سبک ناتورالیسم عبارتند از: فرد و اجتماع دارای هیچگونه امتیاز خارجی نیستند و قانون تنازع بقا در همۀ کارها و اتفاقات به چشم میخورد، یعنی اگر موجودی به کار خوب یا بدی دست بزند این نتیجۀ ارادهاش نیست، بلکه جبر و قوانین طبیعت او را به این کار وادار کرده است.
- در نوشته های ناتورالیستی بیش از حد و اندازه به جزئیات توجه میشود و باریکبینی و ریزهکاری و ذکر عوامل و حوادث بسیار جزئی گاهی خستهکننده و بیهوده میشود.
- این ذکر جزئیات شامل کوچکترین حرکات قهرمان داستان تا جزئیترین چیز در محیط او و فرعیترین حادثه در زندگی او میشود.
- در این سبک، جسم بیش از روح ارزش دارد؛ یعنی هر نوع نظم یا بینظمی مربوط به جسم آدمی میشود که آن هم نتیجۀ توارث است و روان و روح فقط حکم سایه را دارد.
- در سبک ناتورالیسم مکالمههای طولانی و بیمورد به آن اندازه موضوع رمان و نمایشنامه را اشغال میکند که گاه آن را از حقیقتنمایی و لطف میاندازد. ناتورالیسم پا به پای رئالیسم به وجود میآید. بزرگترین نماینده ناتورالیسم فرانسه امیل زولا است. او و یارانش سعی دارند به هنر و ادبیات جنبه علمی بدهند. ناتورالیسم معتقد به جبر علمی است و میگوید حوادثی که در دنیا اتفاق میافتد، مطابق قوانین علمی و تحت تأثیر علل جبری است و مطابق این جبر از شرایط معین نتایج معین به دست میآید.
کوتاه سخن: یک ناتورالیست درواقع یک طبیعیدان است و از معیارهای حاکم بر طبیعت متابعت میکند و معتقد به جبر دهری است. پیشکسوتان معروف مکتب ناتورالیسم علاوه بر سه شخصیت بزرگ نامبرده، عبارتند از: پل آلکسی، لئون هینگ، آلفونس دوده، ژول رنارو…
- سمبولیسم (Symbolism)
تعریف اجمالی این سبک عبارت است از: انتخاب و گزینش علامات و نشانههای مناسب جهت بیان و القای افکار و اندیشهها و احساسات بشری که رنج و درد، دستمایۀ اصلی این احساسات و اندیشههاست. سبک سمبولیسم (نمادین) برای هر فکر یا موجودی یا احساس، یا تصوری، نماد، یا نمایندهای برمیگزیند که خواننده با توجه و غور وافر از نماد، به اصل آن دست مییابد و اگر این نمادها شکل لطیف و مناسبی گزیده شده باشد، لطافت و احساسات خواننده را بیشتر برمیانگیزد و او را عاشقانه به دنبال خود میکشد. در ادبیات فارسی «ماه» سنبل چهرۀ زیبا و با نشاط و جوان است و«نرگس» نمادی است برای چشمان زیبا و «لعل» مظهر لب است. سمبولیستها بر این باورند که در طبیعت هیچ چیز به صورتی که ما میبینیم، نیست و همه چیز آفریده روح و اندیشه ماست. درواقع اصالت را بر احساس و خیالات و رؤیاها استوار میدانند، نه بر طبیعت خالص.
سبک نمادین (سمبولیسم) با اشاره و کنایه حرف میزند و هیچ چیز را بالصراحه مطرح نمیکند. تلویح، جایگزین صراحت است و معیار، احساس است و عاطفه، نه واقعبینی و عینیات.
بنیانگذار مکتب سمبولیسم را «شارل بودلر» عنوان کردهاند و از مقلدین او کسانی مانند: «مالارمه»، « ادگار آلنپو»، «ورلن»، «لارسن» و «والری» را میتوان نام برد.کتاب سفر اثر «شارل بودلر» و بیشۀ محبت، اثر «پل والری» از نمونههای بارز سبک سمبولیسم یا نمادین است.
- سوررئالیسم Surrealism))
فرانسه، محل اصلی تولد سوررئالیسم بود. سوررئالیسم از شعر شروع شد و قلمروش به نوول و رمان کشید و کمکم پا را از ادبیات فراتر گذارده و به سایر هنرها مثل: نقاشی، سینما، تئاتر و… راه یافت. آندره بروتن در رابطه با مکتب ابداعیاش گفته است: «بالاخره یک روز رؤیا (رومانیسم) و واقعیت (رئالیسم) که این قدر با هم در تضاد هستند، در یک نوع حقیقت مطلق و برتر از واقع (سوررئالیسم) حل خواهند شد.» همانگونه که از تعریف وی برمیآید این سبک تداخلی است از واقعیت و رؤیا.
سبکهای دیگر اروپایی
شش مکتبی که آمد، همانا معروفترین و مهمترین سبکهای ادبی جهان است، اما مکاتب کوچکتری هم هرازگاهی به کار میرفت که نگاهی اجمالی به آنها خالی از لطف نیست و مکمل بحث ما خواهد بود.
- امپرسیونیسم (Impressionism)
امپرسیونیسم اصطلاحی است كه از نقاشی وارد ادبیات شده است امپرسیونیسم در نقاشی مكتبی است كه گروهی از نقاشان فرانسوی از قبیل «ادوارد مانه»، «كلود مونه»، «پل گوگن» و «هانری تولوزلو ترك» و دیگران در اوسط قرن نوزدهم آن را به وجود آوردند.
امپرسیونیسم در ادبیات اسلوبی است كه در آن نویسنده شخصیتها و صحنهها و حالتها را آنگونه كه در یك لحظه و در یك نقطه خاص در ذهن او آشكار میشود، نشان میدهد و به ترسیم واقعیت اصلی آنها كاری ندارد. از اینجاست كه حالتها و گرایشهای ذهنی و روحی نویسنده، عوامل مؤثر در شرح و توصیف شخصیتها و حالتها و اعمال آنها به حساب میآید و كار هنرمند امپرسیونیست بیش از آنكه نشان دادن عینی موضوع یعنی توصیف واقعیت عینی باشد، تصویر كردن چیزهایی است كه در لحظهای گذرا بر ذهن او اثر گذاشته، یعنی انتقال تأثیری كه در نویسنده به وجود آمده است و بدینگونه خواننده به كمك كلماتی كه نویسنده به این منظور به كار میبرد بیش از آنكه به تعریف دقیقی از واقعیت دست بیابد به احساسی كه نویسنده نسبت به واقعه یا موضوع داشته است، پی میبرد و آن احساس به او نیز منتقل میشود.
به همین منظور است كه نویسنده تنها پارههایی از حوادث را انتخاب میكند و آنها را كنار یكدیگر قرار میدهد تا همچنان كه نقاش با كنار هم گذاشتن رنگها به كمك ضربههای قلمو تصویری تأثیرگذار میآفریند، كلمات نیز احساس او را به خواننده منتقل كنند و بدین ترتیب احساس بیش از توصیف دقیق واقعیت در خواننده مؤثر میافتد.
اصطلاح امپرسیونیسم همچنین برای توصیف اسلوب نویسندگانی به كار رفته است كه بر زندگی درونی شخصیت های اصلی خود بیش از واقعیت های خارجی اطراف آنها تكیه میكنند. نمونه های فراوان این شیوه كار را در آثار جیمز جویس نویسنده ایرلندی، مارسل پروست نویسنده فرانسوی، دوروتی ریچارد سون و ویرجینیا وولف دو نویسنده انگلیسی میتوان یافت كه خاطرات شخصیت ها و تداعی ها و عكس العمل های درونی قهرمانان خود را توصیف میكنند .
- ایده آلیسم (Idealism)
ایدهآلیسم که در زبان فارسی غالباً به اصالت تصور و آرمانگرایی ترجمه شده است، پدیدهها را براساس «ایدهآل» یا آنچه به روح و تصور نسبت داده میشود، تفسیر و توجیه میکند. ایدهآلیسم، عقل یا ذهن و روح را مقدم بر ماده میداند. این نظریه معتقد است که واقعیت بیش از آنکه به نیروهای مادی بستگی داشته باشد، در پندارها، فکر، ذهن و خود فرد است.
به عبارت دیگر، ایدهآلیسم مکتب اصالت تصور و اندیشه است. یعنی آنچه که برای یک ایده آلیست اهمیت دارد فکر انسان است، هرچه میخواهد باشد. ایشان طالب کمال مطلوبند. به طوری که در پارهای موارد حتی واقعیت ها را هم انکار میکنند و حقایق را زاییده و ساختۀ ذهن انسان میدانند. پیروان این سبک به تصور و تخیل بارها بیشتر از تقلید صرف از طبیعت اهمیت میدهند. از این روست که به طرفداران مکتب ایده آلیسم «اندیشه گرا» گفته اند. «ایده آلیست» به کسی میگویند که طالب و سمپات شیوۀ ایده آلیسم باشد. در این دیدگاه، انسان به مثابه بخشی از هستی، موجودی معنوی است و ماهیت اصلی او را روح وی تشکیل میدهد. قدرتهای مهم روح انسان، عقل و اراده است. این دو نیرو انسان را از سایر موجودات متمایز میکند. عقل به او امکان شناخت صحیح و اراده قدرت رفتار صحیح را میبخشد.
- دادائیسم (Dadaism)
دادائیسم: مکتب دادائیسم زاییده نومیدی و اضطراب و هرج و مرج ناشی از آدمکشی و خرابی جنگ جهانی اول است. بنیانگذار مکتب دادائیسم «تریستان تزارا» نام داشت که از اهالی رومانی بود. وی در سال (1914م.) تحت تأثیر شدید جنگ جهانی اول قرار گرفت و احساسات شدید منفیگرایانهاش باعث شد که در سال 1916 م. شیوه نومیدی و هرج و مرجطلبی را در شعر اروپا پدید آورد. این شیوه نهضت ریشخندآمیزی بود که هنر و ادبیات را یکباره نفی میکرد و هرگونه پایداری و مقاومت را به مسخره میگرفت؛ ولی شیوه زیر سؤال کشیدن عقل و منطق و استدلال چندان دوام نیافت و سرانجام شعرای طغیانگر دادائیسم در سال 1922 دست از هرج و مرجطلبی و منفیگرایی برداشتند و مکتب دادائیسم از هم گیسخت و به نابودی گرایید و جای خود را به سوررئالیسم داد که شرح آن قبلاً گذشت. طرفداران این سبک را «دادائیست» مینامند.
- اگزیستانسیالیسم (Existentialism)
این شیوه بیشتر در فلسفه مطرح است تا ادبیات. از مشهورترین بنیان گذاران آن «ژان پل سارتر» نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی است. سارتر با کتاب معروفش «تهوع» این سبک را بنیان نهاد. این شیوه فلسفی اساس کار خود را از «وجود» آغاز میکند و به «ماهیت» میرسد. به عبارت دیگر فلسفه آنها اصالت نوعی عدم است (نه اصالت وجود).
نویسندگان این مکتب معتقدند نخست چیزی به وجود میآید و آنگاه ماهیت آن تعیین میگردد. اینان میکوشند پوچ بودن جهان و دردها و تلخیهای آن را آشکار سازند و از مطرح کردن شادیها و زیباییهای زندگی، خودداری میکنند.
کوتاه سخن: وجود بر ماهیت تقدم دارد. یعنی هر موجود ممکن، حدی دارد که آن حد نیستی است. پس اصالت بر عدم است؛ نه وجود. از میان اگزیستانسیالیست های مشهور میتوان: آلبر کامو، آندره مالرو و سیمون دوبوار را نام برد.
- درام (Drama)
این سبک، نمایشنامه یا داستان مهیجی است که مدام حس ترحم و خنده و تحسین و تعجب را توأماً ایجاد میکند. به عبارت دیگر: درام نوعی نوشتۀ تراژدی – کمدی است که زندگی را با همه پیچیدگیش همانطور که هست به تصویر میکشد. مثل روزهای مختلف زندگی. گاهی خنده و شادی و گاهی غم و اندوه و اشک.
در ادبیات قبل از رنسانس اروپا و همچنین ادبیات داستانی قبل از حوزۀ مشروطیت ایران واژۀ «درام» را به «سرگذشت» تشریح کردهاند.
به داستان هایی که به شیوۀ «درام» نگاشته شده باشد، یعنی مهیج بوده و جلب توجه «مخاطب» را بنماید «دراماتیک» گفته میشود.
منبع: کتاب مکاتب ادبی – رضا سید حسینی