مکتب‏ های ادبی

تعریف: به طور کلی مکاتب ادبی به جمع ویژگی ها و نظریاتی که در نتیجه ی فرهنگ، اجتماع و سیاست یک دوره ی تاریخی در ادبیات کشور یا منطقه ای ایجاد شده، اطلاق می شود. این ویژگی های مشترک در آثار اهل قلم نمود یافته و سپس به طور جداگانه با ضوابط و آیین های تعریف می شود و پیروان خاص خودش را پیدا می کند و آثاری که مربوط به یک سبک یا مکتب اند از آثار دیگر نویسندگان مجزا می شوند. این ویژگی ها یا به اصطلاح معروف ایسم ها از جمله موارد مهمی است که در زمینه ی نقد و بررسی آثار ادبی مورد توجه قرار می گیرد و جز استانداردهای ارزیابی و نقد مجسوب می شود.

  • کلاسیک (Classics)

مکتب کلاسیک مشی نویسندگان و شعرای دوران قدیم و قرون وسطی تا اواخر قرن هفده میلادی بود. این سبک که ملهم از ادبیات یونان و روم باستان است نخستین سبک ادبی اروپا می‏باشد. طرفداران این سبک با مطالعه و تحقیق بسیار در زمینه آثار متقدمین و با توجه به معیارهای ساختاری آنان، قلم می‏زدند و درواقع خود را راهی طریق آنان می‏دانستند. از اختصاصات عمدۀ مکتب کلاسیک توجه کامل به عقل و استدلال و منطق و موازین و معیارهای اخلاقی، احتراز از پیچیده‏ گویی و مبهم ‏سرایی، منسوب داشتن کاراکتر اصلی «قهرمان داستان» به خصایل نیک انسانی؛ گریز از به‎کارگیری مفاهیم نامأنوس و غیرمذهبی و قهرمانان استثنایی و غیرعادی؛ دقت در گویایی و شیوایی واژه ‏ها و جملات می‏باشد.

کلاسیک‌ها برای اینکه به سطح هنرمندان باستان برسند باید از آثار آنها که زیبایی و شکوه خود را با گذشت قرن‌ها همچنان حفظ کرده‌ است، تقلید می‏کردند. این‌ آثار به کلاس‌های درس راه پیدا کرد و تلاش‌های زیادی برای کشف رمز و راز آنها انجام شد و از دل آنها اصول قواعدی به دست آمد که میان هنرمند کلاسیک و رُمانتیک تمایز ایجاد می‏کرد. هنر کلاسیک در جستجوی تعادل و کمال است و از هرج و مرج و بی‌نظمی گریزان است. هنر کلاسیک از طبیعت انسان، آنطور که حقیقت کمال‎ یافتۀ او را نشان دهد، تقلید می‏کند. نباید این تقلید همراه با حشو و زواید و نمایش صفات پست انسانی باشد. اصل عقل نیز در اینجا هویدا است، زمانی به شکل خردگرایی محض است و زمانی دیگر به تحلیل تقلیل پیدا می‏کند. هنر کلاسیک هم آموزنده و هم خوشایند است. انتخاب کلمات با دقت و براساس اصل وضوح و ایجاز است. هنرمند اجازه ندارد حقیقتی که مناسب به تصویر کشیده شدن نیست و چیزی که اتفاق آن در واقعیت ممکن است اما برای هنر مضحک است در کار خود بیاورد. اختصاصات مهم سبک کلاسیک در یک کلام: دارای زبان ادبی قوی، مبتنی بر اصول و قواعد و مقررات کلاسه‎بندی شده و دقیق. مکتب کلاسیک که در قرن هفده میلادی در فرانسه طلوع کرده بود، در قرن هیجده نزول کرد و رفته رفته به دست فراموشی سپرده شد. پیشروان این مکتب در فرانسه با نمونه هایی از کارهای‎شان: مولیر «کمدی خسیس» – لابرویر «منش‎ها» – لافونتن – راسین – روسو – بوالو و…

و از شعرا و نویسندگان کلاسیک نسل بعد می‎توان به:

«کلدونی»، «آلفیسه روی» از کشور ایتالیا، «اوپتیرولسینگ» از آلمان، «میلتون»، «درایدن»، «بیکن» از انگلیس و… اشاره کرد.

  • رُمانتیک (Romanticism)

به محاذات انقلاب صنعتی اروپا (تقریباً در اواخر قرن 18) تغییر و تحولاتی هم در ادبیات و نیز هنرها به وجود آمد. فرانسه، انگلستان و آلمان از نخستین کشورهایی بودند که مکتب رمانتیک را بعد از سبک کلاسیک، بنیان نهادند و به جای اسلوب و قواعد کهن، عرصه ادبیات و هنر را جولانگاه افسانه‏‎ها و تخیلات و احساسات شاعرانه قرار دادند.

پیشگامان مکتب رمانتیک، اصول و ساختار ادبیات کلاسیک را کنار گذاشته، به جای تقلید کورکورانه از متقدمین، سبک جدید رمانتیک را ابداع کردند که در آن تخیل و عشق جای عقل و استدلال و منطق را گرفت. این سبک را افسانه‏ای، قهرمانانه و عاشقانه نیز نامیده‏اند، زیرا به مردم عامه و تخیلات شاعرانه و رؤیایی آنها بهاء داد و آزادی اندیشه، جایگزین محدودیت ‏های دست و پا گیر مکتب کلاسیک شد.

از موجدان مکتب رمانتیک در فرانسه «مادام دستال» و «شاتو بریان» را می‎توان نام برد که هر دو طرفدار زیبایی و سادگی بیان – علی‎رغم ضوابط کلاسیک – بودند. از دیگر بزرگان فرانسوی که در ردیف پیشروان این سبک قرار دارند لامارتین، هوگو و… را می‎توان نام برد.

در انگلستان دو تن از شاعران بزرگ انگلیسی «بایرون» و «شلی» از پیشقدمان این نهضت‏ هستند و از نویسندگان انگلیسی: والتر اسکات و چارلز دیکنز، شاخص‏ترین بانیان سبک رمانتیک به‎شمار می‏آیند.

رمان «بینوایان» از بهترین نمونه ‏های مکتب رمانتیک است. «ویکتور هوگو» با نگارش این رمان تاریخی، نام خود را برای همیشه در تاریخ ادبیات رمانتیک جهان به ثبت رسانده است. از دیگر رمانتیست ‏های نامی جهان «گوته» و «شیلر» آلمانی، «پوشکین»، «گوگول» و «لرمانتوف» روسی، «مینکوویچ» لهستانی و… را می‎توان نام برد.

تفاوت اصلی بین کلاسیک‏ ها و رمانتیک ‏ها
  • کلاسیک‌ها بیشترکمال‌گرا بودند و در هنر تنها از خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی سخن می‏گفتند در حالی ‏که هنرمندان رمانتیک علاوه بر زیبایی‌ها، زشتی‌ها و بدی‌ها را هم دست‌مایۀ سخن قرار دادند و حتی از بیان غم‌ها و مصیبت‌ها و پستی‌ها هم واهمه نداشتند.
  • کلاسیک‌هاعقل را اساس شعر می‌دانستند، در حالی ‏که رمانتیک‌ها دلبستۀ احساس و خیالپردازی بودند.
  • کلاسیک‌ها‌ صرفاً از آثار هنرمندانروم و یونان قدیم الهام می‌گرفتند در حالی ‏که رمانتیک‌‌ها به ادبیات قرون وسطی و رنسانس، افسانه‌های ملی و داستان‌های معاصر ملل دیگر هم توجه داشتند.
  • کلاسیک‌ها طرفداروضوح و قاطعیت بودند، اما رمانتیک‌ها رنگ و منظره و جلال را دوست داشتند. در شعر هم زبان منظم و یکنواختی نداشته و ترجیح ‌دادند که اشعارشان بیشتر شبیه نثر و همراه با مضامین تصویری و متنوع باشد.
  • رمانتیک‌ها به دنبالآزادی و مبارزه‌ بودند. از هر دستورالعملی که مانع آزادی افکار آنها باشد بدشان می‌آمد، بنابراین تمام قواعد کلاسیک را شکستند و به دور انداختند.

 

  • رئالیسم (Realism)

در اوایل قرن نوزدهم قهرمانان تخیلی از لابه‏لای سطور داستان‏ها بار سفر بستند و رفتند و مردم عادی کوچه و بازار در داستان‏ها ظهور کردند و طبیعت جاری با تمام زشتی‏ها و زیبایی‏هایش جای کاخ‏های افسانه‏ای را گرفت. در لغت رئالیسم به معنی واقع‏گرایی و حقیقت‏نویسی است. واقعیاتی که گاه انسان را می‏گریاند و گاه می‏خنداند.
نویسنده رئال در خلق اثر خود بی‏طرف است و هرگز خود را وارد داستان نمی‏کند. مانند یک نقاش زبردست فقط از طبیعت و مظاهر طبیعی با دیدگاهی ژرف‏نگر عکس می‏گیرد و بعد آن تصاویر را عیناً در داستانش منعکس می‏کند.

حقیقت‏جویی و حقیقت‏بینی شیوۀ یک رئالیست است و هرگز به کاخ‏های افسانه‏ای رمانتیک وارد نمی‏شود. یک داستان رئالیستی درواقع گزارشی است از واقعیات روزمره زندگی انسان‏ها که با عناصر زیباسازی داستان‏ها تزئین شده است. مکتب رئالیسم هرگز بر اوهام و تخیلات شاعرانه –  علی‎رغم رمانتیسم – استوار نیست و بر حقایق تلخ و شیرین زندگی متکی است و زندگی را همان‎گونه که هست می‏نمایاند نه آنچنان که باید باشد!…

از پیشگامان مکتب رئالیسم «بالزاک» در فرانسه، «چارلز دیکنز» در انگلیس و تولستوی و داستایوفسکی را در روسیه می‎توان نام برد. «جنگ و صلح» لئون تولستوی و «اوژنی گرانده» بالزاک و «واترلو»ی استاندال، از شاخص‏ترین آثار رئالیستی است. هنوز هم اکثر داستان‏نویسان جهان، داستان‏های خود را به شیوه‏های «واقع‏گرایی» ارائه می‏نمایند. از دیگر رئالیست‏های مشهور جهان افراد زیر را می‎توان بر قلم جاری نمود:
گوستاو فلوبر، بومارشه (از فرانسه) – دانیل دوفو، هنری فیلدینگ، جسینگ (از انگلیس) – ایوان تورگنیف، ماکسیم گورکی، گوگول، آنتوان چخوف (از روسیه) – هنری جیمز (از آمریکا) – گود فرید گلر (از آلمان) – سرژ کالدوس (از اسپانیا) – اسادوگیروز (از پرتغال) و…

 

  • ناتورالیسم (Naturalism)

ناتورالیسم از نظر لغوی به معنای اعتقاد به طبیعت و عوالم طبیعی است. در این مکتب ادبی که تقریباً در اواسط قرن نوزده توسط کسانی چون: «ویلیام فالکنر»، «امیل زولا»، «گئی دوموپاسان» و… در اروپا و… به وجود آمد، اصل، تشریح و تقلید مو به مو و دقیق طبیعت است.

هنرمند ناتورالیست کمتر به واقعیت‏گرایی می‏اندیشد و می‏کوشد که روش تجربی را در ادبیات رواج دهد. انسان را آلت دست طبیعت و جبر علمی می‏داند، نه شخصیتی مستقل و آزاد. ناتورالیست طبیعت انسان را تجزیه و تحلیل می‏کند و تأثیر محیط طبیعی را بر حالات و روحیات آنها برمی‏شمارد. امیال و غرایز حیوانی شخصیت‏های داستان را بی‏پرده به تصویر می‏کشد و به مقررات و قوانین اجتماعی و دینی پایبند نیست.

  • ویژگی ‏های سبک ناتورالیسم عبارتند از: فرد و اجتماع دارای هیچگونه امتیاز خارجی نیستند و قانون تنازع بقا در همۀ کارها و اتفاقات به چشم می‏خورد، یعنی اگر موجودی به کار خوب یا بدی دست بزند این نتیجۀ اراده‏اش نیست، بلکه جبر و قوانین طبیعت او را به این کار وادار کرده است.
  • در نوشته‏ های ناتورالیستی بیش از حد و اندازه به جزئیات توجه می‏شود و باریک‏بینی و ریزه‏کاری و ذکر عوامل و حوادث بسیار جزئی گاهی خسته‎کننده و بیهوده می‏شود.
  • این ذکر جزئیات شامل کوچکترین حرکات قهرمان داستان تا جزئی‏ترین چیز در محیط او و فرعی‏ترین حادثه در زندگی او می‏شود.
  • در این سبک، جسم بیش از روح ارزش دارد؛ یعنی هر نوع نظم یا بی‏نظمی مربوط به جسم آدمی می‏شود که آن هم نتیجۀ توارث است و روان و روح فقط حکم سایه را دارد.
  • در سبک ناتورالیسم مکالمه‏های طولانی و بی‏مورد به آن اندازه موضوع رمان و نمایشنامه را اشغال می‏کند که گاه آن را از حقیقت‏نمایی و لطف می‏اندازد. ناتورالیسم پا به پای رئالیسم به وجود می‏آید. بزرگترین نماینده ناتورالیسم فرانسه امیل زولا است. او و یارانش سعی دارند به هنر و ادبیات جنبه علمی بدهند. ناتورالیسم معتقد به جبر علمی است و می‏گوید حوادثی که در دنیا اتفاق می‏افتد، مطابق قوانین علمی و تحت تأثیر علل جبری است و مطابق این جبر از شرایط معین نتایج معین به دست می‏آید.

کوتاه سخن: یک ناتورالیست درواقع یک طبیعی‏دان است و از معیارهای حاکم بر طبیعت متابعت می‏کند و معتقد به جبر دهری است. پیشکسوتان معروف مکتب ناتورالیسم علاوه بر سه شخصیت بزرگ نامبرده، عبارتند از: پل آلکسی، لئون هینگ، آلفونس دوده، ژول رنارو…

 

  • سمبولیسم (Symbolism)

تعریف اجمالی این سبک عبارت است از: انتخاب و گزینش علامات و نشانه‏های مناسب جهت بیان و القای افکار و اندیشه‏ها و احساسات بشری که رنج و درد، دستمایۀ اصلی این احساسات و اندیشه‏هاست. سبک سمبولیسم (نمادین) برای هر فکر یا موجودی یا احساس، یا تصوری، نماد، یا نماینده‏ای برمی‏گزیند که خواننده با توجه و غور وافر از نماد، به اصل آن دست می‏‎یابد و اگر این نمادها شکل لطیف و مناسبی گزیده شده باشد، لطافت و احساسات خواننده را بیشتر برمی‏انگیزد و او را عاشقانه به دنبال خود می‏کشد. در ادبیات فارسی «ماه» سنبل چهرۀ زیبا و با نشاط و جوان است و«نرگس» نمادی است برای چشمان زیبا و «لعل» مظهر لب است. سمبولیست‏ها بر این باورند که در طبیعت هیچ چیز به صورتی که ما می‏بینیم، نیست و همه چیز آفریده روح و اندیشه ماست. درواقع اصالت را بر احساس و خیالات و رؤیاها استوار می‏دانند، نه بر طبیعت خالص.

سبک نمادین (سمبولیسم) با اشاره و کنایه حرف می‏زند و هیچ چیز را بالصراحه مطرح نمی‏کند. تلویح، جایگزین صراحت است و معیار، احساس است و عاطفه، نه واقع‏بینی و عینیات.

بنیانگذار مکتب سمبولیسم را «شارل بودلر» عنوان کرده‏اند و از مقلدین او کسانی مانند: «مالارمه»، « ادگار آلن‌پو»، «ورلن»، «لارسن» و «والری» را می‎توان نام برد.کتاب سفر اثر «شارل بودلر» و بیشۀ محبت، اثر «پل والری» از نمونه‏های بارز سبک سمبولیسم یا نمادین است.

 

  • سوررئالیسم Surrealism))

فرانسه، محل اصلی تولد سوررئالیسم بود. سوررئالیسم از شعر شروع شد و قلمروش به نوول و رمان کشید و کم‏کم پا را از ادبیات فراتر گذارده و به سایر هنرها مثل: نقاشی، سینما، تئاتر و… راه یافت. آندره بروتن در رابطه با مکتب ابداعی‏اش گفته است: «بالاخره یک روز رؤیا (رومانیسم) و واقعیت (رئالیسم) که این قدر با هم در تضاد هستند، در یک نوع حقیقت مطلق و برتر از واقع (سوررئالیسم) حل خواهند شد.» همان‌گونه که از تعریف وی برمی‏آید این سبک تداخلی است از واقعیت و رؤیا.

سبک‏های دیگر اروپایی

شش مکتبی که آمد، همانا معروف‏ترین و مهمترین سبک‏های ادبی جهان است، اما مکاتب کوچکتری هم هرازگاهی به کار می‏رفت که نگاهی اجمالی به آنها خالی از لطف نیست و مکمل بحث ما خواهد بود.

 

  • امپرسیونیسم (Impressionism)

امپرسیونیسم اصطلاحی است كه از نقاشی وارد ادبیات شده است امپرسیونیسم در نقاشی مكتبی است كه گروهی از نقاشان فرانسوی از قبیل «ادوارد مانه»، «كلود مونه»، «پل گوگن» و «هانری تولوزلو ترك» و دیگران در اوسط قرن نوزدهم آن را به وجود آوردند.

امپرسیونیسم در ادبیات اسلوبی است كه در آن نویسنده شخصیت‏ها و صحنه‏ها و حالت‏ها را آن‎گونه كه در یك لحظه و در یك نقطه خاص در ذهن او آشكار می‏شود، نشان می‏دهد و به ترسیم واقعیت اصلی آنها كاری ندارد. از اینجاست كه حالت‏ها و گرایش‏های ذهنی و روحی نویسنده، عوامل مؤثر در شرح و توصیف شخصیت‏ها و حالت‏ها و اعمال آنها به حساب می‏آید و كار هنرمند امپرسیونیست بیش از آنكه نشان دادن عینی موضوع یعنی توصیف واقعیت عینی باشد، تصویر كردن چیزهایی است كه در لحظه‏ای گذرا بر ذهن او اثر گذاشته، یعنی انتقال تأثیری كه در نویسنده به وجود آمده است و بدین‏گونه خواننده به كمك كلماتی كه نویسنده به این منظور به كار می‏برد بیش از آنكه به تعریف دقیقی از واقعیت دست بیابد به احساسی كه نویسنده نسبت به واقعه یا موضوع داشته است، پی می‏برد و آن احساس به او نیز منتقل می‏شود.

به همین منظور است كه نویسنده تنها پاره‏هایی از حوادث را انتخاب می‏كند و آنها را كنار یكدیگر قرار می‏دهد تا همچنان كه نقاش با كنار هم گذاشتن رنگ‏ها به كمك ضربه‏های قلمو تصویری تأثیرگذار می‏آفریند، كلمات نیز احساس او را به خواننده منتقل كنند و بدین ‏ترتیب احساس بیش از توصیف دقیق واقعیت در خواننده مؤثر می‏افتد.

اصطلاح امپرسیونیسم همچنین برای توصیف اسلوب نویسندگانی به كار رفته است كه بر زندگی درونی شخصیت های اصلی خود بیش از واقعیت‏ های خارجی اطراف آنها تكیه می‏كنند. نمونه ‏های فراوان این شیوه كار را در آثار جیمز جویس نویسنده ایرلندی، مارسل پروست نویسنده فرانسوی، دوروتی ریچارد سون و ویرجینیا وولف دو نویسنده انگلیسی می‎توان یافت كه خاطرات شخصیت ‏ها و تداعی ‏ها و عكس ‏العمل ‏های درونی قهرمانان خود را توصیف می‏كنند .

 

  • ایده ‏آلیسم (Idealism)

ایده‌آلیسم که در زبان فارسی غالباً به اصالت تصور و آرمان‌گرایی ترجمه شده است، پدیده‌ها را براساس «ایده‌آل» یا آنچه به روح و تصور نسبت داده می‏شود، تفسیر و توجیه می‏کند. ایده‌آلیسم، عقل یا ذهن و روح را مقدم بر ماده می‌داند. این نظریه معتقد است که واقعیت بیش از آنکه به نیروهای مادی بستگی داشته باشد، در پندارها، فکر، ذهن و خود فرد است.

به ‏عبارت دیگر، ایده‏آلیسم مکتب اصالت تصور و اندیشه است. یعنی آنچه که برای یک ایده ‏آلیست اهمیت دارد فکر انسان است، هرچه می‏خواهد باشد. ایشان طالب کمال مطلوبند. به ‏طوری که در پاره‏ای موارد حتی واقعیت ‏ها را هم انکار می‏کنند و حقایق را زاییده و ساختۀ ذهن انسان می‏دانند. پیروان این سبک به تصور و تخیل بارها بیشتر از تقلید صرف از طبیعت اهمیت می‏دهند. از این‏ روست که به طرفداران مکتب ایده ‏آلیسم «اندیشه ‏گرا» گفته‏ اند. «ایده‏ آلیست» به کسی می‏گویند که طالب و سمپات شیوۀ ایده ‏آلیسم باشد. در این دیدگاه، انسان به مثابه بخشی از هستی، موجودی معنوی است و ماهیت اصلی او را روح وی تشکیل می‌دهد. قدرت‌های مهم روح انسان، عقل و اراده است. این دو نیرو انسان را از سایر موجودات متمایز می‏کند. عقل به او امکان شناخت صحیح و اراده قدرت رفتار صحیح را می‌بخشد.

 

  • دادائیسم (Dadaism)

دادائیسم: مکتب دادائیسم زاییده نومیدی و اضطراب و هرج و مرج ناشی از آدمکشی و خرابی جنگ جهانی اول است. بنیانگذار مکتب دادائیسم «تریستان تزارا» نام داشت که از اهالی رومانی بود. وی در سال (1914م.) تحت تأثیر شدید جنگ جهانی اول قرار گرفت و احساسات شدید منفی‏گرایانه‏اش باعث شد که در سال 1916 م. شیوه نومیدی و هرج و مرج‏طلبی را در شعر اروپا پدید آورد. این شیوه نهضت ریشخندآمیزی بود که هنر و ادبیات را یکباره نفی می‏کرد و هرگونه پایداری و مقاومت را به مسخره می‏گرفت؛ ولی شیوه زیر سؤال کشیدن عقل و منطق و استدلال چندان دوام نیافت و سرانجام شعرای طغیانگر دادائیسم در سال 1922 دست از هرج و مرج‏طلبی و منفی‏گرایی برداشتند و مکتب دادائیسم از هم گیسخت و به نابودی گرایید و جای خود را به سوررئالیسم داد که شرح آن قبلاً گذشت. طرفداران این سبک را «دادائیست» می‏نامند.

 

  • اگزیستانسیالیسم (Existentialism)

این شیوه بیشتر در فلسفه مطرح است تا ادبیات. از مشهورترین بنیان گذاران آن «ژان پل سارتر» نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی است. سارتر با کتاب معروفش «تهوع» این سبک را بنیان نهاد. این شیوه فلسفی اساس کار خود را از «وجود» آغاز می‏کند و به «ماهیت» می‏رسد. به عبارت دیگر فلسفه آنها اصالت نوعی عدم است (نه اصالت وجود).
نویسندگان این مکتب معتقدند نخست چیزی به وجود می‏آید و آن‎گاه ماهیت آن تعیین می‏گردد. اینان می‏کوشند پوچ بودن جهان و دردها و تلخی‏های آن را آشکار سازند و از مطرح کردن شادی‏ها و زیبایی‏های زندگی، خودداری می‏کنند.

کوتاه سخن: وجود بر ماهیت تقدم دارد. یعنی هر موجود ممکن، حدی دارد که آن حد نیستی است. پس اصالت بر عدم است؛ نه وجود. از میان اگزیستانسیالیست‏ های مشهور می‎توان: آلبر کامو، آندره مالرو و سیمون دوبوار را نام برد.

 

  • درام (Drama)

این سبک، نمایشنامه یا داستان مهیجی است که مدام حس ترحم و خنده و تحسین و تعجب را توأماً ایجاد می‏کند. به عبارت دیگر: درام نوعی نوشتۀ تراژدی – کمدی‏ است که زندگی را با همه پیچیدگیش همان‎طور که هست به تصویر می‏کشد. مثل روزهای مختلف زندگی. گاهی خنده و شادی و گاهی غم و اندوه و اشک.

در ادبیات قبل از رنسانس اروپا و همچنین ادبیات داستانی قبل از حوزۀ مشروطیت ایران واژۀ «درام» را به «سرگذشت» تشریح کرده‏اند.

به داستان ‏هایی که به شیوۀ «درام» نگاشته شده باشد، یعنی مهیج بوده و جلب توجه «مخاطب» را بنماید «دراماتیک» گفته می‏شود.

منبع: کتاب مکاتب ادبی – رضا سید حسینی

 

 

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x